کد مطلب:259275 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:256

غلامان حبشی
در «دمعة الساكبه» به نقل از «ثاقب المناقب» آمده است:

بلطون حاجب گوید:

برای متوكل پنجاه غلام از حبشه آوردند، او دستور داد با آنها نیكی كنند. بعد از یك سال حاجب گفت: من در مقابل متوكل ایستاده بودم، حضرت امام هادی علیه السلام وارد شد و در مجلس نشست. متوكل دستور داد آن پنجاه غلام حبشی را حاضر كردند. وقتی چشمشان به حضرت امام هادی علیه السلام افتاد، همه به سجده افتادند.

متوكل فوری از جای خود حركت كرد و پشت پرده پنهان شد و حضرت امام هادی علیه السلام نیز حركت فرمود و تشریف برد.

متوكل گفت: وای بر تو ای بلطون! این غلامان چه كردند؟!

گفتم: به خدا سوگند! من ندانستم.



[ صفحه 34]



گفت: از خود آنها سؤال كن.

وقتی از غلامان سؤال كردم، گفتند: این همان كسی است كه سالی یك مرتبه نزد ما می آید و معالم دین ما را به ما تعلیم می دهد و ده روز نزد ما می ماند.

متوكل دستور داد كه همه ی آنها را سر بریدند.

بلطون گفت: شب هنگام خدمت حضرت امام هادی علیه السلام رسیدم، فرمود: امروز متوكل با آن غلامان چه كرد؟

عرض كردم: تمام آنها را به قتل رسانید.

فرمود: میل داری آنها را ببینی؟

عرض كردم: آری.

فرمود: در پس پرده داخل شو.

چون داخل شدم، دیدم تمام آنها نشسته اند و مقابلشان میوه است و میل می نمایند.